در این الگو باور بر این است که هرگاه بدن تهدید میشود، برای حفاظت از خود و رفع مانع، واکنشی را شکل میدهد. برای مثال، وقتی مواد سمی و مضری توسط بینی استنشاق میشود (تهدید بدنی)، مخاط بینی شروع به ترشح کرده و چشم اشک تولید میکند (واکنش حفاظتی)؛ بدین وسیله عوامل مضر از بدن خارج میشوند (رفع خطر). وقتی بدن تهدید میشود، ممکن است واکنش جسمانی یا نمادین نشان دهد یا به واکنش یا واکنشهایی مشابه روی آورد.
این الگو با الگوی روانتنی تفاوتهایی دارد. به نظر میرسد که تفاوتها به مجموعهای از واکنشها مربوط باشند. حالتهای هیجانی به تغییرات جسمانی منجر شده و این تغییرات گاهی موجب بروز اختلال در کارکردهای جسمانی میشوند. در الگوی واکنش حفاظتی یا حالتهای هیجانی، تغییرات جسمانی و الگوهای رفتاری مدنظرند. (راسموسن، اسپیسر و مارش[۱]، ۱۹۶۳)
یکی از انتقادهایی که به این الگو وارد شده، این است که تعریف استرس در آن مبهم است و این ابهام در تفسیر یافتههای حاصل از پژوهش تأثیر واقعی دارد. برای مثال، در این الگو استرس هم محرک (علت ) و هم پاسخ (معلول) تلقی شده است. (باسوویتس و همکاران ۹۵۵ ؛ به نقل از راسموسن، اسپیسر و مارش، ۱۹۶۳) به این تناقض در تعریف استرس اشاره کرده و گفتهاند ساختار شخصیتی قبل از بروز نشانگان استرس بر عامل آن تأثیر دارد که اغلب نادیده انگاشته میشود. به نظر پژوهشگران محدودیت مهم الگوی واکنش حفاظتی این است که نمیتواند تبیین کند که چرا مردم به رویدادهای تنشزا به گونههای متفاوتی پاسخ میدهند. این الگو نشان نمیدهد که چرا بعضی از مردم هنگام واکنش به عوامل مضری که استنشاق میکنند، دچار تغییرات قلبی میشوند، بعضی دچار ترشح مخاط های بینی و ریزش اشک از چشم میشوند و گروهی اصلاً به آن واکنش نشان نمیدهند.
۲-۱-۲-۱۱-۹-الگوی پاسخ فیزیولوژیکی
مبدع این الگو جانیس ( ۱۹۸۸) است. این الگو دارای سه بعد یا جنبه اساسی است :
الف . رویداد یا عامل تنشزا (تروماتیک)
ب . پاسخهای فیزیولوژیک اشخاص به عامل تنش زا
ج . تعیین کنندههای موقعیتی پاسخها
بنابر الگوی جانیس رویدادهای مهم می توانند دارای سه مرحله متوالی باشند
تهدید: اشخاص به خطری تهدیدکننده نزدیک شده یا از آن مطلع میشوند؛ البته هنوز خطری وجود ندارد.
تماس با خطر: در این مرحله اشخاص با خطر به طور واقعی روبه رو میشوند.
خطر قربانی شدن: این امر وقتی رخ میدهد که درجه خطر بسیار بالاست؛ افراد در این مرحله به پنج واکنش مختلف اشاره دارند:
– اجتناب و ترس: شخص با استفاده از مکانیسم انکار، از لحاظ روان شناختی خود را از عامل تنشزا رها میسازد.
– بیحرکتی آمیخته با حیرت: بیشتر افراد توانایی انجام فعالیتهای جسمانی و ذهنی را ندارند.
– بی علاقگی و افسردگی: به نظر میرسد که حادثه یا عامل تنشزا روی شخص بیتأثیر است .
– وابستگی مطیعانه: شخص، رفتاری شایسته از خود نشان نمیدهد و به شدت مطیع است .
– تحریک پذیری توأم با پرخاشگری: در این واکنش فرد به عامل خطر یا تنش حمله میکند.
هریک از این واکنشها کارایی جسمانی و ذهنی افراد را کاهش میدهند.
۲-۱-۲-۱۱-۱۰-الگوی بیوشیمی
سلیه پزشک و متخصص غدد درونریز است و برداشت او از استرس بیشتر مفهوم فیزیولوژیکی و ریشه در جریانهای بیولوژیک معروف است. این الگو در سال ۱۹۳۶ ارائه شد. او در زمان نشانگان سازگاری کلی ارگانیسم دارد. الگوی ارائه شده وی به دانشجویی، با بیمارانی مواجه شد که از علائم و نشانگان مشابهی همچون کاهش وزن، بیاشتهایی، کم شدن نیروی عضلات و فقدان امید و آرزو رنج میبردند. او مشاهده کرد که در برخورد با بیماری و حملات آن علائمی چون بزرگ شدن غدد، زخمهای معده و رودهای به وجود میآید که اینها علائم ثابت و پایداری بودند. این تغییرات نشانگان عینی استرس شناخته شدند و پایههایی را برای رشد کامل مفهوم استرس فراهم آوردند.
همانگونه که قبلاً نیز اشار ه شد، نظریه سلیه تحول پیدا کرد و نشانگان سازگاری کلی با سه مرحله مطرح شد که تظاهر بالینی وضعیت استرس است :
- ۱٫ مرحله هشدار: در این مرحله ارگانیسم به سوی دستهای از محرکهایی که فرد به طور ناگهانی در معرض آنها قرار میگیرد و با آنها سازگار نیست، واکنش نشان میدهد و خود دارای دو زیر مرحله است :
الف . مرحله شوک: واکنش اولیه و بیدرنگ به عامل تنشزا که موجب بروز علائمی چون تپش قلب ، فقدان آهنگ ماهیچه ها، کاهش حرارت بدن و فشار خون میشود.
ب. مرحله ضدشوک: واکنشی است که نیروهای دفاعی بدن را به کار میاندازد. در این مرحله غده فوِق کلیوی فعالیت میکند و ترشح هورمونهای کورتیکوئید افزایش مییابد. این هورمونها در واقع ضد هیجاناند. سلیه و همکاران ( ۱۹۳۶) این مواد را عامل سازگارکننده میدانند، زیرا وجودشان به ارگانیسم امکان میدهد تا تأثیر مخرب محرکهای گوناگون داخلی و خارجی را خنثی کنند.
- ۲٫ مرحله پایداری: در این مرحله ارگانیسم کاملاً با عوامل تنشزا سازگار شده، در نتیجه، موجب کاهش و رفع علائم استرس میشود.
- ۳٫ مرحله فرسودگی: چون قدرت سازگاری ارگانیسم محدود است، عوامل تنشزای شدید، طولانی و سخت موجب فرسودگی می شوند. درصورتی که علائم ظاهرشده ناشی از عوامل تنشزا یا نشانگان استرس ادامه یابند، منجر به ایجاد آسیب در ارگانیسم میشوند.
همان طورکه مشاهده میشود، ارگانیسم نمیتواند در مرحله اول (هشدار) باقی بماند و ضرورت دارد که از آن وضع خارج شود، چون این مرحله موجب اتلاف نیروهای زیادی میشود و صرف انرژی نمیتواند برای مدت زیادی ادامه یابد، چرا که انرژی سازگاری فرد انرژی محدودی است . آزمایش روی حیوانات نشان میدهد ظهور و وجود عوامل تنشزا برای مدت مشخصی قابل تحمل است. بعد از خستگی و فرسودگی ناشی از عوامل تنشزای سخت، فقط خواب و استراحت است که میتواند پایداری موجود زنده را حفظ کند و اغلب سازگاری را به سطوح قبلی برساند. به هر حال، ارگانیسم در اثر مصرف انرژی زیاد، بتدریج فرسوده خواهد شد. انرژی سازگاری به دو نوع تقسیم می شود که عبارتند از:
- ۱٫ انرژی سازگاری سطحی که بی درنگ مورد استفاد ه واقع میشود.
- ۲٫ انرژی سازگاری عمیق که برای مقابله با عوامل تنش زا صرف میشود.
انرژی سطحی فقط میتواند فرسودگی را تا حدودی تخفیف دهد و برای سازگاری عمیق تر و کامل باید عوامل تنش را شناسایی و رفع کرد.
[۱] Rasmussen & Speacer & Marsh