
پژوهش – برآوردی از ظرفیت وتلاش مالیاتی در ایران و مقایسه آن باکشورهای بررسی رابطه …
در نظریهها و تعاریف جامعه اطلاعاتی، نخستین تعریف از اطلاعات که در ذهن میجوشد، تعریف معنایی از آن است، اطلاعات معنادار است؛ موضوعی دارد و درباره کسی یا چیزی آگاهی یا آموزش میدهد. با این حال در تعاریفی که از “جامعه اطلاعاتی” مرور کردیم، اطلاعات را بدون معنا میانگارند. یعنی باور دامنه وسیعی از متفکران نسبت به اطلاعات بر اساس نظریه کلاسیک اطلاعات متعلق به کلود شانون و وارین بور است که با جستجو برای شواهد کمی رشد اطلاعات صورت میپذیرد.
بدون شک توانایی در کمی کردن انتشار اطلاعات به طور کلی کاربردهایی دارد اما برای داشتن درکی صحیح از این که “جامعه اطلاعاتی” چه چیزی است و اینکه تا چه حد متفاوت از- یا شبیه به – دیگر نظامهای اجتماعی است، مطمئنا باید معنی و کیفیت اطلاعات مورد بررسی قرارگیرد.
۲-۷-۷-۱ جامعه اطلاعاتی به عنوان فرا صنعت گرایی (دانیل بل)
“دانیل بل” در زمره کسانی است که از عقیده پدیدار شدن نوع جدیدی از جامعه پشتیبانی میکنند. وی همچنین شناخته شده ترین توصیف از “جامعه اطلاعاتی” را از طریق نظریه فرا صنعت گرایی ارائه داده است. البته این اصطلاحات همواره به جای یکدیگر به کار رفتهاند: عصر اطلاعات به عنوان مبین جامعه فرا صنعتی معرفی شده و فرا صنعت گرایی بهطور گستردهای به عنوان “جامعه اطلاعاتی” مورد توجه قرار گرفتهاست. باید گفته شود گرچه پروفسور بل اصطلاح “فرا صنعت گرایی” را در سالهای دور یعنی اواخر دهه ۱۹۵۰ ابداع کرد اما خود او حدوداً در سال ۱۹۸۰ هنگامی که موج احساسات برای پیشبینی آینده از طریق علاقهمندی به توسعهی تکنولوژیهای رایانهای و ارتباطات برخاسته بود، واژههای “اطلاعات” و “آگاهی” را به عنوان پیشوند برای اصطلاح “فراصنعتی” بهکاربرد.
“پروفسور بل جامعه شناس برجسته و کهنهکار آمریکایی(۱۹۱۹) است که از ابتدای ابراز علاقه به جامعه فرا صنعتی همواره بر نقش اصلی اطلاعات و آگاهی در ظهور سیستم اجتماعی مورد نظر خود تأکید ورزیده است. ظهور جامعه فرا صنعتی به نظر میآمد به گونه دلخواهی با انفجار دگرگونیهای تکنولوژیک که در اواخر دهه ۱۹۷۰ جوامع پیشرفته را در بر گرفتهبود، هماهنگ باشد. تحت تأثیر این ظهور ناگهانی و به خصوص در اندازههای غیر قابل تصور، تکنولوژیهای میکرو الکترونیک به سرعت ادارات، طرحهای صنعتی، مدارس و خانهها را فرا میگرفتند. (رایانهها پیش از هر چیزی در همه جا به چشم میخوردند) جستجوی اضطراری و قابل درکی وجود داشت تا کشف کند همهی این تغییرات به کجا هدایت میشوند. با الگوی حاضر و آماده و قابل دسترس ظهور جامعه فرا صنعتی اثر وزین دانیل بل، شاید شگفتآور نبود که بسیاری از مفسران، آن را بدون هیچ تردیدی به کار میبردند. جامعه فرا صنعتی دقیقاً توصیفی درست از دنیای آینده بهدست میداد. به نظر میرسید در پیشگویی خود، نظمی خردمندانه را به دورهای سرشار از دگرگونی عرضه میکرد. با توجه به شرایط یاد شده به نظر میرسید اندکی از مردم آماده بودند تا توصیف بل را که “تصور جامعه فرا صنعتی تنها در سطحی انتزاعی امکان پذیر است” در نظر بگیرند.
به نظر میرسید پروفسور مشهور تغییر و تحول در حال به وجود آمدن توسط تکنولوژیهای ارتباطات به ویژه رایانهها را پیشبینی کرده است. همچنین او زودتر از آن، از نیاز به گسترش عظیم این تکنولوژیهای اطلاعاتی خبر داده بود و مآل اندیشی او به وضوح در حال تحقق بود. او پس از آن به گونه ای قابل درک، اعتباری به دست آورد و به عنوان استادی با نفوذ مورد احترام قرار گرفت” (همان؛ ۶۸-۷۰).
“کتاب “جامعه فرا صنعتی آینده”، تألیف دانیل بل، متفکر مشهور معاصر، معمولاً به عنوان مهمترین اثر علمی در بررسی و ارزیابی مفهوم جامعه اطلاعاتی شناخته میشود. این جامعه شناس آمریکایی در کتاب مذکور، که در سال ۱۹۷۳ انتشار یافت، با استناد به اطلاعات آماری گردآوری شده از طریق “سازمان همکاری و توسعه اقتصادی” و منابع دیگر، برتری رو به فزون معرفتهای علمی و تکنیکی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی را مطرح کرده و بر اساس آن، فرا رسیدن جامعه فرا صنعتی را که در آثار بعدی او جامعه اطلاعاتی خوانده شده، مورد تأکید قرار داده است” (معتمدنژاد؛ ۱۳۸۴: ۵۱).
“دانیل بل در کتاب جامعه فرا صنعتی آینده، درباره تفاوت آن با جامعه صنعتی، چنین خاطرنشان ساخته است : … جامعه فرا صنعتی بر خلاف جامعه صنعتی، که بر اساس “تکنولوژی ماشینی” پایه گذاری شده، بر مبنای “تکنولوژی فکری” شکلدهی گردیده است. همچنین در حالی که سرمایه و کار، عناصر ساختاری عمده جامعه صنعتی را تشکیل میدهند، اطلاعات و معرفت، دو عنصر ساختاری اساسی جامعه اطلاعاتی به شمار میآیند …
یکی از مهمترین نکات مورد نظر دانیل بل دربارهی تمایز دو نوع جامعه مذکور توجه خاص او به چگونگی انتقال از مرحله جامعه صنعتی به مرحله جامعه فرا صنعتی و به عبارت دیگر، تبدیل جامعه مبتنی بر تولید کالاها به یک جامعه مبتنی بر تولید و عرضه خدمات است. این جامعه خدماتی در مفهوم سازیهای بعدی وی، به عنوان جامعه اطلاعاتی معرفی شده است” (همان؛ ۵۲-۵۳).
در جامعه فراصنعتی که اکنون محقق شده به روشنی پیداست که اطلاعات و آگاهی بهای گزافی یافته است و در حقیقت تفکران دانیل بل در این عصر که به عصر اطلاعات و یا عصر دانایی شهرت یافته، جامه عمل پوشیدهاست. در چنین عصری به روشنی پیداست که همهی توجهها از تولید به ارائه خدمات مطلوبتر معطوف شده است.
۲-۷-۷-۲ اطلاعات، دولت – ملت و نظارت ( آنتونی گیدنز )
“آنتونی گیدنز” جامعه شناس بریتانیایی متولد ۱۳۳۸، بیتردید مهمترین نظریه پرداز اجتماعی پس از جنگ در بریتانیا و پیشاهنگ ایجاد جامعه شناسی بومی برجسته در آن است. آرزوی گیدنز قالببندی دوباره نظریه اجتماعی و هم باز سنجی درک ما از توسعه و مسیر مدرنیته است. گیدنز با صراحت کامل بیان میکند که،” عموماً مطرح میشود که ما منحصراً اکنون در اواخر سده بیستم به عصر اطلاعات گام مینهیم اما جوامع نوین از آغاز ظهورشان جوامع اطلاعاتی بوده اند”. او با این اظهار نظر به ما نشان میدهد که بالا رفتن اهمیت اطلاعات ریشههای تاریخی ژرفی دارد. آن اندازه ژرف که ما را متقاعد میکند اطلاعات، امروز، در آنچنان دورهای که او، آن را مدرنیته در سطح عالی[۶۶] مینامد از اهمیت ویژهای برخوردار است. اما این امر کافی نیست تا آن نوع تغییر سیستم را که دانیل بل به عنوان جامعهای فراصنعت گرا یاد میکند بپذیریم.
اکنون ما میتوانیم به منظور فهم بهتر شکلهای ویژه گسترش نظارت روزمره و سازماندهی در زمان جدید به طور مستقیم به آثار آنتونی گیدنز روی آوریم. گیدنز به نقش دولت در ساختن جهان نوین و در گسترش نظارت، توجه خاصی دارد. مفهوم دولت ملی در خلال آخر قرن هفدهم و قرن هجدهم بهوجود آمد، و در حالی که در کانون ساختمان این جهانی که میشناسیم قرار گرفتهاست و از آن طریق، تأثیر عمیقی بر شیوههای نگرش ما داشته است، باید به عنوان چیزی مصنوع مورد بررسی قرار گیرد. دولت ملی “جامعه” نیست، بلکه نوعی خاص از جامعه است که ویژگیهای شاخصی دارد.
در این جا میتوانیم مضمون مرکزی استدلال گیدنز را بیان کنیم. او اظهار میدارد که اطلاعات از آغاز در دولت ملی، یعنی منطقهای مرزبندی شده که نیرویی بر آن اعمال میشود، اهمیت بخصوصی داشته است. در واقع دولتهای ملی به خاطر این که لااقل میبایست اعضای خود را بشناسند (و الزاماً، آنهایی را که متعلق بدانها نیستند) از همان آغاز استقرار، “جوامع اطلاعاتی” اند. گیدنز باور دارد که دولتهای ملی میبایست تسلط خود را هم بر “منافع تخصیص دهنده” (برنامه ریزی، مدیریت) و هم بر “منابع اقتدار” (قدرت و نظارت) حفظ کنند و معتقد است در عین حال که این منابع در دولت مدرن گرایش به تمرکز دارند، نظارت کارآ و مؤثر، نیاز هر دو اینها است. این نظر بدان جا میرسد که: “جوامع مدرن… از آغاز “جوامع اطلاعاتی” بودهاند. مفهومی بنیادی وجود دارد… که طبق آن، تمامی دولتها “جوامع اطلاعاتی” بودهاند، چرا که این نسل از نیروی دولتی به طور انعکاسی، کاربرد گردآوری، ذخیره و کنترل اطلاعات را، برای اهداف مدیریتی مسلم فرض میکند. اما در دولت ملی، با وحدت مدیریت منحصر به فرد او در نهایت درجه، این پدیده در اوجی بسیار بالاتر از هر زمان دیگر رسیده است”.
بهطور خلاصه، چیزی که ما شاهد آنیم، نیروی قدرتمندی است که رشد نظامهای نظارتی را به پیش میبرد و از وظیفهی دولت ملی در حفاظت از مرزهایش سرچشمه میگیرد. در جهانی که به مرزهای ملی تقسیم شده، به ناگزیر فشاری ذاتی به سوی ساختن ماشینهای دفاعی/جنگی کارآمد در کار است. و چون غالبآً ملتها در حال درگیری، و حتی کلیتر در وضعیت درگیری بالقوه، با یکدیگرند وسیلهی “کارآمد” همیشه در حال تغییر است. به هر حال، آن چه که ثابت میماند میل به گردآوری، مناسب سازی و عمل بر روی بهترین اطلاعات ممکن دربارهی دشمنان واقعی و قلمداد شدهی داخلی و خارجی است. در یک سطح، این عمل در طرح و توسعهی فناوریهای بیش از پیش سلاحهای “هوشمند” آشکار میشود. در سطحی دیگر، به برپایی شبکههای ارتباطی پیچیدهای که به زحمت قابل فهم و درک هستند منجر میشود و همچنان در سطحی دیگر، هر چند که با آن دو تلاقی میکند، فشاری همیشگی در جهت مراقبت و ردیابی هر آن چیزی که به منزلهی خطر برای امنیت ملی تلقی میشود، وجود دارد.
با این توصیف و تشریح گیدنز در مورد دولت- ملت باید گفت که امروزه شاید حفاظت از مرزهای جغرافیایی و سیاسی نیز نسبت به گذشته تغییر شکل داده و از حالت سختافزاری و تحدیدهای گرم به حالت نرمافزاری و تحدیدهای سرد تغییر ماهیت داده است. امروزه بیش از هر چیز ممکن است درز اطلاعاتی باشد که به تحدید امنیت ملی بیانجامد و به عنوان یک خطر جدی برای امنیت ملی در هر جامعهای تلقی شود و دولتها در چنین شرایطی در پی ایجاد برنامهها و تولید نرمافزارها و پرورش نیروی انسانی خود برای حفظ بیشتر اطلاعات خود هستند که امنیت ملی را نیز در پی دارد.
۲-۷-۷-۳ مدیریت و دستکاری اطلاعات، گستره نوین همگانی ( یورگن هابرماس )
یورگن هابرماس به عنوان یکی از مهمترین نظریهپردازان انتقادی به ظهور فنآوریهای ماهوارهای و اطلاعات دیجیتالی و تأثیر آن در فرآیند جهانیشدن تأکید کردهاست. به نظر وی، اگرچه مهمترین بعد این جهانی شدن، جهانی شدن اقتصاد بوده اما در عرصههای فرهنگی نیز گرایش به تولیدات فرهنگی خاص نوعی همسانی در فرهنگها را به دنبال داشته است. وی معتقد است که فرهنگ کالایی شده آمریکایی نه تنها خود را بر سرزمینهای دور تحمیل میکند بلکه حتی در غرب نیز معنادارترین تفاوتها را کمرنگ و ریشهدارترین سنتهای محلی را سست بنیان کرده است (هابرماس، ۱۳۸۴: ۱۰۲).
همچنین هابرماس در اثر معروف خود با عنوان ”دگرگونی ساختاری حوزهی عمومی“ به چگونگی پیدایش حوزهی عمومی در جوامع سرمایهداری پرداخته و اظهار کرده که اطلاعات، هستهی مرکزی حوزه عمومی است و رسانههای جمعی و نهادهای اطلاعاتی در ایجاد و گسترش این حوزه نقش داشتهاند. اما در اواخر سدهی بیستم، غلبهی اندیشههای فایدهگرایانهی بنگاههای اقتصادی و یکقطبیشدن حاکمیت قدرتهای بینالمللی، جهانیشدن اقتصاد و خصوصیسازی، سبب نابودی “حوزه عمومی” شد. درنتیجه، بخشی از اطلاعات از دسترس عموم خارج شده و نوعی فرهنگ کالایی شدهی تودهای در سطح جامعه رواج یافته است. هابرماس، رفع این معضل را درگرو گسترش عقلانیت ارتباطی و تضعیف عقلانیت ابزاری میبیند و سعی میکند که نظریه و راهحلی برای گسترش کنش ارتباطی در سطح جامعه رواج دهد چرا که در مسیر کنش ارتباطی است که هویت و نگرش انسانی شکل میگیرد و از حالت شیءبودگی و مسخشدگی فاصله میگیرد و آنها را از نفوذ فرهنگ تودهای یکسانساز بیرون میآورد (وبستر، ۱۳۸۳: ۱۸۰).
در شرایطی که انبوه اطلاعات در اختیار جریان خاص یا گروهها و یا فرهنگها و ملیتهای خاصی باشد و به نوعی سیطرهی اطلاعاتی بر فضای اطلاعاتی جهان از سوی یک جریان خاص سایه افکنده باشد، طبیعی است که اطلاعات با عبور از مجاری خاص هدایت و فیلتر شده و یا حد اقل به صورت طبقه بندی شده در اختیار دیگران قرار میگیرد و همین مهم باعث میشود که این جریان اطلاعاتی هدفمند و هدایتشده نوع خاصی از نگرش و هویت را شکل دهد که با جریان آزاد اطلاعات منافات خواهد داشت. این مقوله در دو سطح جوامع به شکل خاص و بینالمللی قابل نعمیم و بررسی است.
۲-۷-۷-۴ اطلاعات و تغییر شهری ( مانوئل کاستلز )
“مانوئل کستلز استاد برنامهریزی دانشگاه برکلی کالیفرنیا و یکی از چهرههای درخشان در میان نویسندگان در باب تغییر شهری در دوره معاصر است. … نگرانی اساسی کستلز تغییرات پس از پایان جنگ جهانی دوم و مخصوصاً از دهه ۱۹۷۰ به بعد در ایالات متحده و سایر نقاط جهان است. تز محوری او این است که هماهنگی تجدید ساختار سرمایهداری و نوآوری تکنولوژیک عامل عمده تحول جامعه و بنابراین شهر و حومههای آن است …. هسته مبحث وی این است که توسعه شبکههای تکنولوژی اطلاعاتی در سراسر جهان اهمیت جریانهای اطلاعاتی را برای سازماندهی اقتصادی و اجتماعی افزایش داده است. به نظر وی جوامع به شیوههای متفاوتی توسعه مییابند و امروزه این فرآیند اطلاعاتی است که منادی شده است” (وبستر؛ ۱۳۸۳: ۴۰۸و۴۱۰).
او از دگرگونیهای بهوقوع پیوسته در ساختارهای طبقاتی شهرها و تحولات فرهنگی وابسته یاد میکند. او شیوهی تولید سرمایهداری را متمایز از شیوه اطلاعاتی توسعه میداند. شیوه اطلاعاتی توسعه نسبت به نظام اجتماعی سرمایهداری خود مختار است. موضوع جبر گرایی تکنولوژیک در نظریه کستلز مطرح میشود. از نظر کستلز پیشرفت تکنولوژیک با یک منطق اقتصادی محدود از نظر تاریخی امکان پذیر شده و آمیزش تجدید ساختار و اطلاعات گرایی نشانه بارز دوران اخیر است.
کاستلز معتقد است سرمایهداری و فعالیتهای اطلاعاتی تقریباً به هم گره خوردهاند، فرآوری اطلاعاتی از راه رشد تولید و مصرف در جامعهی نوین پرورش یافته و سازمان سرمایهداری در پارادایم تکنولوژیک اطلاعاتی مستقل از یکدیگر توسعه یافتهاند. از دید کاستلز ۱۹۴۵-۱۹۷۳ یکی از دورانهای نسبتاً پایدار و شکوفای سرمایه داری رفاهطلب، شرکتگرا و سامان گرفته از دولت است و این وضع بر اثر رکود ۱۹۷۰ دگرگون و از ۱۹۷۹ به سمت یک “الگوی نوین سازمان اجتماعی- اقتصادی” در حرکت است.
اطلاعاتگرایی سبب انعطاف در تولید و عرضهی سیستمهایی که هزینه را کاهش و خالصهای سود را افزایش دادهاند شده است. ایجاد شبکههای اطلاعاتی باعث تمرکز زدایی از بسیاری از جنبههای سازماندهی اجتماعی و اقتصادی همراه با تمرکز در تصمیم گیری میشود. شهر اطلاعاتی که کستلز از این مفهوم یاد میکند شهری اختلاف انگیز است. شهری دوگانه است؛ به این معنا که گروهی از افراد در طبقه پایین و گروه دیگر (نخبه) درحرفههای اقتصادی اطلاعاتی هستند.
در خصوص چگونگی پیدایش جامعهی اطلاعاتی، مانوئل کاستلز به انقلاب فنآورانهای که حول محور فنآوریهای اطلاعات متمرکز است اشاره میکند که در سالهای پایانی قرن بیستم، چشمانداز اجتماعی زندگی انسان را دگرگون ساخته و با سرعتی شتابان در کار شکلدهی مجدد بنیان مادی جامعه است (کاستلز، ۱۳۸۰: ۲۸).
با این همه، کاستلز مفهوم “جامعهی اطلاعاتی” را با احتیاط و به صورت مشروط به کار میبرد و معتقد است نام بردن از یک جامعهی اطلاعاتی به معنای همگونی جهانی همهی شکلهای اجتماعی نیست. سخن گفتن از جامعهی اطلاعاتی یا جامعهی متکی براطلاعات به دو شرط نیازمند است: از یک سو اعضای این جامعه در شکل کنونی خود، سرمایهداری هستند و از سوی دیگر تنوع و چندگونگی فرهنگی و نهادی آنها باید مورد توجه قرار گیرد. بدین معنی اگرچه ژاپن، اسپانیا، چین، برزیل و ایالات متحده آمریکا همگی جزء جوامع اطلاعاتی به شمار میآیند اما “هویت خویش را در دیگ جوشان و جهان گسترده و همسانساز سرمایهداری متکی به اطلاعات از دست نمیدهند” (کاستلز، ۱۳۸۰: ۴۸). به نظر کاستلز سرمایهداری اگرچه به مثابه دیگ جوشان جهانگستر و همسانساز عمل کرده اما واقعیت این است که در این کار خود موفقیتی کسب نکرده و برای مثال اگرچه ژاپن و آمریکا هر دو جزء کشورهای سرمایهداری به حساب میآیند اما با یکدیگر متفاوت هستند و هرکدام هویتی متمایز از دیگری و منحصر به فرد دارند. بنابراین کاستلز به جای اصطلاح جامعهی اطلاعاتی، ترجیح میدهد جامعهی شبکهای را به کار ببرد.
به لحاظ تاریخی، کاستلز دگرگونی فناورانه را که منجر به ایجاد و اختراع “شاهراه اطلاعاتی” شده با اختراع بزرگ حروف الفبا در یونان ۷۰۰ سال پیش از میلاد مشابه میداند و معتقد است برای نخستین بار در تاریخ رسانه، ابرمتن یا فرازبانی شکل گرفته است که شیوههای مکتوب، شفاهی، دیداری و شنیداری ارتباطات انسانی را در چارچوب یک سیستم، یکپارچه میسازد. این پدیده که “شاهراه اطلاعاتی” نام دارد، به دلیل قابلیت یکپارچهسازی متن، تصویر و صدا در یک سیستم و شبکهی جهانی، ماهیت ارتباطات را دستخوش دگرگونیهای بنیادین ساخته است و از آنجا که ارتباطات نقش تعیینکنندهای در شکلدهی فرهنگ دارد، فرهنگ نیز به تبع دگرگونیهای فنآورانهی جدید، دگرگونیهای بنیادی دیگری را از سر میگذراند (همان: ۳۸۳). در نظر کاستلز یکی از پیامدهای مهم گسترش فنآوریهای اطلاعات و ارتباطات نوین مبتنی بر آن، دگرگونی فرهنگهاست. از این رو در اثر ایجاد و گسترش شاهراههای اطلاعاتی، فرهنگ نوینی در حال ظهور است (همان: ۳۸۴).
کاستلز ویژگیهای اصلی جامعه شبکهای را اینگونه بر شمرده است :
۱) اقتصاد اطلاعاتی؛
۲) اقتصاد جهانی که در برگیرنده فعالیتهای استراتژیک وابسته به شبکههای اطلاعاتی باشد؛
۳) فعالیتهای اقتصادی شبکهای؛
۴) تحول در اشتغال؛
۵) ظهور قطبهای متقابل؛
۶) فرهنگ واقعیت مجازی؛
۷) زمان بی زمان و فضای جریانها؛
۸) سیاست بر بال رسانه.
در مقایسه بین جوامع، ممکن است که طلاعات به مانند اقتصاد عمل نکرده، یعنی آنگونه که کاستلز متقد است در همهی جوامع اقتصاد سرمایهداری به صورتی مشابه و همسان ظهور و بروز پیدا کرده است ولی نتوانسته در یکسان سازی هویت جوامع توفیقی داشته باشد که البته درست نیز هست؛ ولی نباید از نظر دور داشته باشیم که در خود جوامع و در یکسانسازی فرهنگها و یا خردهفرهنگهای درون هر جامعه این مسأله تأثیر داشته و تقریباً میتوان گفت که در همسان سازی هویت در درون جامعه موفق عملکردهاست.
برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت zusa.ir مراجعه نمایید. |