نایاب ترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 410

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

آواز شدن(شهره شدن)

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

بالینی-کلینیکی

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

خاکی-فروتن و متواضع

جز و ولز-نگا. جز و وز

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

زبون-حقیر-توسری خور

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

پُر کار-فعال-با پشتکار

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

آمده(شوخی و لطیفه)

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

پت و پاره-ژنده-فرسوده

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

خال-نقطه ی سیاه-لکه

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پابوسی-زیارت

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

چله ی زمستان-سرمای سخت

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

اجابت کردن معده-قضای حاجت

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار
دلسوز-غمخوار
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

ته آواز-صدای نسبتن خوب

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

جای پا-اثر-نشانه-رد

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

 
جَفت-چوب بست انگور

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

خرج تراشی-هزینه درست کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

د ِ-زود باش!

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

نیروی انجام کاری را داشتن
رخصت خواستن-اجازه خواستن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

دل قرصی-اطمینان

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

دیم کاری-کشاورزی دیم

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
خواهر خوانده-دوست صمیمی
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

پیش کنار-بیضه-خایه

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

دست مزد-اجرت-مزد کار

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

رجاله-اراذل و اوباش

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

 

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پینکی رفتن-چرت زدن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دندان تیز کردن-طمع کردن
جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

خاک پاک-زادگاه

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

پیاله زدن-می نوشیدن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

تت و پت-لکنت زبان

دوخت و دوز-خیاطی

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)
 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

چغل خوری-سخن چینی

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

خشکه مقدس-متدینی که جز اطاعت از ظاهر احکام دینی به چیزی تن نمی دهد

آلکلی(معتاد به الکل)

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

ریز-خرد-کوچک

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دلداری دادن-تسلی دادن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

ریختن مو-سخت وحشت کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

تلخه-تریاک-سوخته

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

جزغاله-سوخته-زغال شده

اُق زدن-بالا آوردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

 
از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

چینه کشی-شغل چینه کش

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

حمله-بیماری غش-صرع

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

 

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

راپرتچی-گزارش دهنده

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

 

خط افتادن-خراش افتادن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

ریغ-مواد درون امعا و احشا

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

جا در جا-فورن-جا به جا

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

از دست دادن-گم کردن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

حمله ور شدن-یورش بردن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

 

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

دال به دال-پشت سر هم

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

تو دوزی-دوختن از درون

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

بی قواره-بد شکل

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

بی پایه-دروغ-پوچ

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

خاکه زغال-ریزه ی زغال

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

تر و فرز-چست و چابک

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

دزدیده-دزدکی

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

خاج کشیدن-صلیب کشیدن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

ارزانی-بخشیدن-دادن

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

حلال-زن یا شوهر

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

جن بو داده-نوعی دشنام است

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

چتوَل-یک چهارم

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

راه اندازی-راه انداختن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

بر ملا شدن-آشکار گشتن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

 

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خبرچینی کردن-سخن چینی کردن-خبر از جایی به جایی بردن-جاسوسی کردن

خش افتادن-خراش افتادن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

 

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

از زبان افتادن(لال شدن)

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

چش-چشم

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

جزغاله-سوخته-زغال شده

اَتَر زدن-فال بد زدن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

 

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

دزد و حیز-نادرست و مکار

خیط شدن-نگا. خیت شدن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

چپ رو-تند رو

آتشی-تندخو-زودخشم

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

آبدست(ماهر، استاد)

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
رشوه گیر-رشوه خوار

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

برو برگرد-چون و چرا

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

چی-چه-چیز

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جیره-سهم معین

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

ادب کردن(با تنبیه آموختن، آدم کردن)
ته نشین-رسوب کرده

پادگان-سربازخانه

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

زندگی-مال-وسایل کار و خانه

روی چشم-اطاعت می شود !

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

حضرت عباسی-راست و درست

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

پیسی-بد رفتاری-آزار

زیر گرفتن-زیر کردن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

بازار کوفه- بازار شام

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

حلال واری-نگا. خلال وار

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

 
زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خرکار-پرکار

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

زور-اجبار-الزام

 
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

پا در رکاب-حاضر و آماده

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

بیسار-فلان

دست خدا به همراه-در پناه خدا

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

رشته فرنگی-ماکارونی

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن
آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

 

بر وفق-مطابق-موافق

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

بند آمدن-متوقف شدن

جون جونی-نگا. جان جانی

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

چرکوندی-لکه دار کثیف
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

پله خوردن-دارای پله بودن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

انداختنی-جنس نامرغوب

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

آبِ کبود(آسمان)

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

بازار مکاره-بازار موقت

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

 

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

رفتگر-سپور-آشغالی

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

 

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

آهن کهنه به حلوا دادن-معامله‌ی پرسود کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

جلز-نگا. جز

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

پیش پیشکی-از پیش

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

 

تخته زدن-پنبه زدن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

خودخوری-حالت خودخور

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
راه راه-دارای خطوط موازی

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
بی همه کس-بی پدر و مادر
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خبر-گزارش رویداد

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

پینه زده-وصله کرده

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

 

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

دهنه سرخود-بی بند و بار

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)
د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

احتیاطی(نجس، ناپاک)

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

 

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

آبدار-سخت-شدید-سنگین

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

بازار مکاره-بازار موقت

 
حق و حساب-باج سبیل-رشوه

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
چَکی-وزن نکرده-یک جا

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

بی جا-نامناسب-بی مورد

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

دوندگی-سعی و کوشش

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پیش پیشکی-از پیش

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

خش و خش-نگا. خش خش

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

 

چار چشم-کسی مه عینک می زند

چشم شور-آن که چشم زخم زند

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

پاچین-دامن زنانه

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

چندر غاز-پول بسیار کم

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
از جگر گذشتن(نامردی کردن)

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

چار چشم-کسی مه عینک می زند

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

چتوَل-یک چهارم

خاطر جمع-مطمئن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

دَم باز-چاپلوس-متملق

بد قدم-نامبارک-بد شگون

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

چپ رو-تند رو

پِی-دنبال

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

پَتی-لخت-برهنه

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

خمیره-سرشت-ذات

رشته فرنگی-ماکارونی

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

دوندگی-سعی و کوشش

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پیش کسوتی-قدمت و برتری

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

دل کسی آمدن-دل آمدن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن