لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 347

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

پا به پا کردن-مردد بودن-درنگ کردن

از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

حاجی خرناس-لولو

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن

 

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

آب آتش زده-اشک

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

آکله فرنگی(سیفلیس)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

دست به کار شدن-آغاز به کار کردن

 

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

خرجی-پول لازم برای گذران روز

 
چارقد-روسری زنانه

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

جهود ی-هودی-مقتصد

امن و امان(بدون بیم و هراس)

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

 

چارخانه-شطرنجی

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

با متانت-با وقار

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

راحتی-دمپایی

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

آواز دادن-خواستن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

آیَم سایَم(گاه‌کاهی)

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

دال به دال-پشت سر هم

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

خاک به دهنم-زبانم لال

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

چغل خور-سخن چین

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

زبانی-شفاهی

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
راسته چینی-چیدن ساده و آسان

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

تخم نابسمل لا-حرام زاده

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

پِی-دنبال

 

خیرات کردن-چیزی را

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

پر بدک-خیلی بد

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

تپل مپل-چاق و چله

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

زیر جلکی-پنهانی

خرده قرض-بدهی اندک

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

بی همه کس-بی پدر و مادر

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

ادرار کوچک(شاش)

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

راه راه-دارای خطوط موازی

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

پول و پله-پول

ادرار کوچک(شاش)

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

حق التدریس-مزد آموزگار

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

چارلا-چهار لا-چهار تو

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خرسک-نوعی فرش

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

رو شور-سفیداب

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

حساب کردن-پرداختن خرج

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

چول کردن-شرمنده کردن

بی در رو-بن بست

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

خودرو-آن چه بی اسب رود

بار و بنه-وسایل سفر

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

 

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

تپل-چاق-گوشت آلود

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
بده اون دستت-آی زکی !

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چین چینی-پر چین

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

اختر شمردن(شب‌بیداری)

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

چشم زهره-ترس
حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

حاجی خرناس-لولو
رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی
زیر آبی-زیرآبکی
دَم نقد-آماده-حاضر

دم بازی-چاپلوسی-تملق

کار شگفت‌انگیز کردن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

توان هماوردی با کسی را داشتن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

بامبول زدن-حقه سوار کردن

جَرّ-کشمکش دعوا

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

حرف شنو-سر به را-مطیع

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

چلاق شده-نوعی نفرین است

برادر زاده-فرزند برادر

پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

ارباب حجت(اهل منطق)

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

دو دستی-با هر دو دست

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

چاقالو-چاق-فربه

خریت-نادانی-حماقت

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

چنبره زدن-حلقه زدن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

خال-نقطه ی سیاه-لکه

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

الفرار-گریز-بگریز !

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پکاندن-ترکاندن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

پاشیر-گودال پای شیر آب

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

زیر پوش-جامه ی زیرین

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

 
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

 

دود چراغ-کشیدن شیره

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

بیخ خِر-بیخ گلو
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دَم نقد-آماده-حاضر

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

جاکن شدن-به حرکت در آمدن
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

 

ارواح شکمت(ارواح بابات)

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

چک و چیل-لب و لوچه

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

خودآموز-بدون آموزگار

 

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

چشم انداز-منظره

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

خاله بی بی-نوعی آش

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

نوشته دیگر :   نمونه هایی از لینک سایت های برگزیده

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

پول مول-پول

خر بی یال و دم-احمق-نادان

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

تِر زدن-خراب کردن کار

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

چهره کردن-نگا. چهره شدن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)
انسان بودن-شریف و درست بودن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

خشخاشی-نان خشخاش زده
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

حدمتکار-مستخدم

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

دمرو-کسی که دمر خوابیده

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

تند و تیز- تند تیز

 

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

 

روغن داغ-روغن گداخته

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

پیش رس-زود رس

تر دست-ماهر-شعبده باز

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

درآمد-عایدی

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

حلق آویز-به دار کشیده

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

چشمداشت-توقع-انتظار

چو-شایعه

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند

خوشگلک-با خوشگلی اندک

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دهن بسته-حیوان

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

 
دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید

 

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

پیگرد-پی گیری-تعقیب

با محبت-زود جوش و مهربان

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن
بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

به خط کردن-به صف کشیدن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

 

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

 

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

دست پاک-درستکار

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

 

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

حاملگی-آبستنی

خایه دار-با جرات-شجاع

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

اتر خان رشتی-آدم پرافاده

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

خوردنی-غذا-قابل خوردن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

اطفال باغ(گل‌های تازه)

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

بار و بنه-وسایل سفر

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

خرابکار-اخلالگر-تروریست

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

حَرَج-مسئولیت-تکلیف

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

زنانه-ویژه ی زنان

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

جغ جغ-صدای به هم خوردن چند چیز-صدای همهمه

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

اُتُل-شکم-اتوموبیل

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چوچول باز-دغل-بی حیا

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

با خدا-خداشناس-مومن

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

دو کرپا-چمباتمه

پیاله زدن-می نوشیدن

دوری-ظرف غذاخوری پهن

زیر آبی-زیرآبکی

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

 
آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

دال به دال-پشت سر هم

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

از جگر گذشتن-نامردی کردن

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن

جانور-کرم شکم و معده

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
تاریخچه-تاریخ مختصر
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

آهوی خاور(آفتاب)

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

آبِ سیاه-نیمه کوری

آویزان کسی شدن-طفیلی کسی شدن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

 

خاور زمین-قاره ی آسیا

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

تخم نابسمل لا-حرام زاده

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

حلق آویز-به دار کشیده

خیر مقدم-خوش آمد
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

خرج راه-هزینه ی سفر

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

باریک-دقیق-حساس

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

 

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

بی قواره-بد شکل

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

 
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

 

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

زمین گذاشتن سر-مردن

بَر و بیابان-دشت و صحرا

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
خصوصی-مقابل عمومی

پزا-زود پخت شونده

 

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

رشوه گیر-رشوه خوار

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

چین چین-پر از چین

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

 

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

بچه ی-اهل ِ

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

پینه کردن- پینه بستن

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

باب دندان-مناسب طبع و حال

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

پول خرد-پول سکه ای

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

چاره ساز-خداوند

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

بمیرم-قربان بروم

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

جِر خوردن-پاره شدن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

آزگار-زمان دراز

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن