برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 165

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

 
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خیکی-آدم چاق و فربه

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

چینه کشی-شغل چینه کش

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دور و دراز-فراخ و وسیع

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

آتشی(تندخو، زودخشم)

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

آشنایی دادن-خود را معرفی کردن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

چیلک دان-چینه دان

بده اون دستت-آی زکی !

اشک کوه(یاقوت، لعل)

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

خبر گرفتن-پرسیدن
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

رم کردن-رمیدن-گریختن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

تر دست-ماهر-شعبده باز

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

رودرواسی-رودربایستی

 

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

 

ریش توپی-ریش تپه

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

رنگ شدن-گول خوردن

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

بابت-مورد-زمینه-موضوع

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

آی زرشک(آی زکی)
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

تنوری-پخته شده در تنور

پُکیدن-ترکیدن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

دست کردن-دست فرو بردن

بیرون روش-اسهال-شکم روش

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

 

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 

زیر لبی-زیر زبانی

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
دست فروشی-شغل دست فروش

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

بامب-توسری
دق دلی-دق دل

دست به دست دادن-دست عروس را در دست داماد گذاشتن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

دو قلو-دو بچه ی همزاد

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

اله و بله کردن(لاف زدن، چنین و چنان گفتن)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن

چوب بندی-داربست

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

 

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

دبه-ظرف-کوزه

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

بفرما زدن-تعارف کردن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

دو لبه-دارای لب کلفت

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

چپ دادن-رد کردن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

حق نشناس-نا سپاس
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جهود ی-هودی-مقتصد

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

بده بستان-داد و ستد-معامله

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

حیوونی-نگا. حیوانکی

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

 
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

خداپسندانه-مورد پسند خدا

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
بازار کوفه- بازار شام

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

پشتی-بالش-حمایت

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

 

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

جن بو داده-نوعی دشنام است

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
زیر لبی-زیر زبانی

پَخ-مسطح-بی ژرفا

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

جرینگ-صدای سکه های پول

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

پس افتاده-بچه ی کسی

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند
 

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

چل زن-زن کوتاه قد

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

چار دستی-قمار چهار نفری

دَلِگی-هیزی-چشم چرانی

 

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

دست پاک-درستکار

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

از آب روغن گرفتن(از هر اتفاقی بهره برداشتن)

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

حق شناس-سپاس گزار

دو شاخ-دارای دو شقه

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آفتابِ پس دیوار(شامگاه)

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

دست و پا-توانایی-عُرضه

خیک محمد-آدم چاق و فربه

از تیپ کسی بودن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

ترک بیلمز-آدم نادان

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

راست راستی-حقیقتن-واقعن

چاخان پاخان-دروغ

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

تار-از محلی راندن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

چشم زهره-ترس

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

باد خوردن-هوا خوردن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

خبره-ماهر-استاد

دایی اوغلی-پسر دایی

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

دو کرپا-چمباتمه

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

حی و حاضر-آماده

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

زنده بیوه-زنی که شوهرش بدون آن که او را طلاق داده باشد-او را ترک کرده است

تحصیل کرده-درس خوانده

ته نشین شدن-رسوب کردن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

پاتی کردن-باد دادن خرمن
 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

پروار-فربه-چاق

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

دولت منزل-دولت سرا

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

 

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

چک و چیل-لب و لوچه

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

زوزه کشیدن-آواز برآوردن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

چلک بازی-بازی الک دولک

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

 
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

 

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

زپرتو-ضعیف-بی دوام

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

جلز-نگا. جز

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

درشت-حرف زشت-دشنام

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

 

جلز و ولز-سوز و گداز

حاجیت-بنده

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

 
 

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

دُوال پا-آدم سمج

ادرار کوچک-شاش
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

زیر چاق-حاضر-آماده

بازرسی-بررسی و کنترل

ذِله آوردن-به ستوه آوردن-خسته و عاجز کردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

دلمه شدن-بسته شدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

با محبت-زود جوش و مهربان

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند)

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
پُف-فوت-ورم-آماس

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

 

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

 

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

برده خورده-ملاحظه-پروا

 

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

تیار-درست و آماده

دستک-دفتر حساب

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

پکاندن-ترکاندن

زَوال-مست مست-لول

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

 

به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

 

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

آواز دادن(خواستن)

پشت-نسل-فرزندان

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند

دوش فروش-ربا خوار

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

دل و دماغ-دل و حوصله

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

خسارت دیدن-زیان دیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

دور دست-جایی دور

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

 
اجباری(خدمت سربازی)

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

 

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

دزدی گرگی-دله دزدی

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

خوش لباس-نگا. خوش پوش

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خش و خش-نگا. خش خش
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

پاتوغ-محل گرد آمدن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

بیخ خِر-بیخ گلو

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

 

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

خودآموز-بدون آموزگار

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

 

خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن

خِرخِره-حلق-حلقوم

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

بغداد خراب-شکم گرسنه

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
حبف و میل-ریخت و پاش

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

زیر شلواری-زیر جامه

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

اهل آن کار (کار بد)

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

پیشنهاد-طرح

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

زرت و زورت-زرت و پرت

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

دق دلی-دق دل

 

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

ختم شدن-پایان گرفتن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

پَلِه-پول

از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

تردستی-مهارت-شعبده بازی

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

به جا آوردن-شناختن

بیا بیا- برو برو

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

دوا قرمز-پرمنگنات

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

زنیکه-زنکه

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

دولابچه-کمد کوچک

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

پسله-جای پنهان-در نهان

اسب چوبین(تابوت)

چیز-آلت تناسلی
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

زیر جلی-پنهانی-آهسته

ازدست‌رفته-عاشق

آتشی شدن-از کوره در رفتن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

 

روی کسی نشدن-خجالت کشیدن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

 

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

درق دروق-درق درق

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

باهاس-باید-بایست

خورده برده-ملاخظه و پروا

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

چین و خم-پیچ و تاب

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

پی گرفتن-دنبال کردن کار

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

بچگی کردن-بیخردانه

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

چُل کلید-جام درویشان

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

با اشتها-متمایل به غذا

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

درد گرفتن دل از اسهال

تحصیل کرده-درس خوانده

 

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

برچسب زدن-تهمت زدن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

راپرت-گزارش-خبر

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

خالی خالی-بدون چیز دیگری

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

 

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

دارا-ثروتمند

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

چلچل-خال خالی-ابلق

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

خلاص-خارج از دنده بودن موتور
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)
آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

بازداشتگاه-زندان موقت

 

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن
جهود ی-هودی-مقتصد

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

جان جان-معشوق-محبوب

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)