مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 26

از زبان افتادن-لال شدن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

 

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

چاک زدن-نگا. چاک دادن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

تخته پوست-زیرانداز پوستی

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

داوطلب-خواستار-نامزد

خدابیامرزی-درخواست بخشش

بیرون روش-اسهال-شکم روش

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چال-گودی-حفره

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

ته ریش-ریش اندک

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

دست دوم-کار کرده-مستعمل

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

دست آموز-تربیت شده-آموخته

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

چلو-برنج آب کشیده

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

 

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

دق مرگ-دق کش

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

استخوان‌دار(محکم، بااراده)
دُوال پا-آدم سمج

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

ته خوار-بچه باز

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

دیم کاری-کشاورزی دیم

باد گلو زدن-آروغ زدن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

دسته-ساعت دوازده

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

درز را آب دادن-از راه به در شدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

زبان گز-چیز تند و تیز

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

خواب و خوراک-خورد و خواب

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

فال بد زدن

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

حبه ی انگور-دانه ی انگور

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

چشم زهره-ترس

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

پول و پله-پول

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

به پول رساندن-فروختن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد
اکبیری(زشت، بی‌ریخت)
بد اخم-عبوس و ترشرو
خوابگوشی-سیلی-کشیده
دلسرد کردن-ناامید کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

 

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پُکیدن-ترکیدن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

 

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

بسیار دلواپس و نگران بودن

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

حاجی ارزانی-گران فروش

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

آب نخوردن-درنگ نکردن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

چسی درکن-آدم پر مدعا

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

زمخت-درشت-ناهنجار

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
دست زدن-لمس کردن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

پول چای دادن-انعام دادن

خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

زبان ریزی کردن-زبان ریختن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

بازداشتی-زندانی موقت

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

جانور-کرم شکم و معده

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

تر دست-ماهر-شعبده باز

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

 

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

حرف شنو-سر به را-مطیع

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

باردار-آبستن-حامله
آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

دندان تیز کردن-طمع کردن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

حَب-قرص

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

آپارتی(زن بی‌حیا و بدزبان، سلیطه، پاچه‌ورمالیده)
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

جن زده-دیوانه

خدا به دور-پناه بر خدا

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

 

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ
چیز فهم-عاقل و فهمیده
خدا به دور-پناه بر خدا

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

آب‌تنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
چشم کار کردن-دیدن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

دل-معده

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

 

پاره آجر-شکسته ی آجر

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

پیاله فروشی-میخانه

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

 
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

چُرت-خواب کوتاه

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

 

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

از سر نو-دوباره

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
تو پوزی-تو دهنی
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

رودرواسی-رودربایستی

چغل خور-سخن چین

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

زانویی-زانو

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

 
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

 

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

با اشتها-متمایل به غذا

 

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

داو-نوبت بازی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

بی سیرت-بی آبرو

 

دوا خور-معتاد به الکل

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت
پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

پامال شدن-از بین رفتن
تنبل خان-تن پرور
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

ذِله شدن-ذله آمدن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن

 

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

زور-اجبار-الزام

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

آمدن(آغاز به کاری کردن)

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

جمع و جور-منظم و مرتب

اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)

دولت منزل-دولت سرا

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

دست بده داشتن-بخشنده بودن

دلمه شدن-بسته شدن

زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

الفرار(گریز، بگریز !)

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

تیپا خوردن-رانده شدن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

چو-شایعه

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

پا سوخت-پا بد-بد شانس

جا-رختخواب-بستر

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

 

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
انسان بودن-شریف و درست بودن
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

حق شناسی-سپاس گزاری

خیر مقدم-خوش آمد

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

خودفروش-فاحشه-خائن

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

پر و پاچه-پا-پاچه

خایه-بیضه-جرات
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

 

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

اختر شمردن(شب‌بیداری)

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

دبنگ-احمق-کودن

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

برده خورده-ملاحظه-پروا

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

خارج از حد-بیش از اندازه

تیار کردن-آماده کردن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

آبِ کبود-آسمان

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

راست شدن-رو به راه شدن

 

چِخه-نگا. چِخ

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

خودی-آشنا

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

خشکه پلو-کته

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم
پلاسیده-پژمرده-چروکیده

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خاطر داشتن-به یاد داشتن

دلگرم-علاقه مند-مشتاق

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

خدا به دور-پناه بر خدا

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

خواهر خوانده-دوست صمیمی

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

پر و پاچه-پا-پاچه

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

دان-دانه-چینه

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

 

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چشم خوردن-نظر خوردن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

پفکی-سخت بی دوام و ضعیف

زَوال-مست مست-لول

خرخاری-همدیگر را خاراندن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

بد شیر-متقلب-بد جنس

باش !-نگاه کن-ببین

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

چَکی-وزن نکرده-یک جا

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

 

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

 

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

چول کردن-شرمنده کردن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

زیر چاق-حاضر-آماده

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

 

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

بدهکار نبودن گوش کسی-سخنان را شنیدن و به آن اعتنا نکردن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

دستی-به عمد-از روی تعمد
رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

 

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

خرجی-پول لازم برای گذران روز

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد
رمباندن-خراب کردن
اهل دود-سیگاری

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

خیکی-آدم چاق و فربه

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)
جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

 

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

پُر کار-فعال-با پشتکار

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

زاغول-دارای چشمان آبی رنگ

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

دور از شما ب-لانسبت

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

 

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن