کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 388

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

حکیم جواب کرده-یتیم

دک کردن-از سر وا کردن

چینه کشی-شغل چینه کش

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

جاهل-جوان-نادان

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت
 

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

تیر کردن-نشان کردن

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

چار دیواری-خانه

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

بَر و بیابان-دشت و صحرا

جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

زیر سر داشتن-آماده شدن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

چغندر پخته-لبو

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

جیره-سهم معین

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

 

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

آب نخوردن-درنگ نکردن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

اُق زدن(بالا آوردن)

چای کار-کشت کننده ی چای

چیلی-بدبیاری

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

انگشتر پا(چیز بی‌ارزش)

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن
خلاف-جرم
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

دان-دانه-چینه

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

چِخی-سگ

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

چنار امام زاده صالح-متلک بد

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

 

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

چس خوری-خست-بخل

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

چله-چاق-چرب و چیلی

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

حرص و جوش-عصبانیت

خارج از حد-بیش از اندازه

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دستشویی-توالت-مستراح

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

زیاده روی-افراط-اسراف

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

آتشی شدن-از کوره در رفتن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

 
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

بند-ریسمان-طناب-رشته

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

چانه لغ-نگا. چانه شل

 

بنا بودن-قرار بودن

اطفال باغ-گل‌های تازه

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

برده خورده-ملاحظه-پروا

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن
 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

خورده برده-ملاخظه و پروا

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

 
 

خِر-حنجره-گلو

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

آهوی خاور(آفتاب)

زار زار-گریه ی شدید

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

دم بازی-چاپلوسی-تملق

پیش کسوتی-قدمت و برتری

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

پِی-دنبال

 
دوبلور-دوبله کننده

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

خطایی-نوعیز آجر

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

چوروکیده-پر چین و چوروک

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

 

دل رحم-مهربان

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

 

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

آتشِ بسته-طلا

جان جان-معشوق-محبوب

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

چشم انداختن-نگاه کردن

پزا-زود پخت شونده

 

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

آکِله-جذام-زن سلیطه

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

توپ در کردن-توپ انداختن

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

 

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

زیر دُم سُست-زن منحرف

بی سیرت-بی آبرو

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

دست زدن-لمس کردن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

 
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

حضرت عباسی-راست و درست

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن
خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

جهود ی-هودی-مقتصد

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

جا افتادن-سر جای خود آمدن

چِخی-سگ

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

روی خود کشیدن-رو کشیدن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

 

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

دوبل-دو برابر

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

اجاق(دودمان)
چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

چپو-غارت-تاراج

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

دخالت کردن-در آمدن در کاری

برادر تنی-برادر حقیقی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)
خارج از حد-بیش از اندازه

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

بی ریخت کردن-کتک زدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

تار-از محلی راندن

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

ته نشین-رسوب کرده

حیوون-نگا. حیوان

دارا-ثروتمند

آبدار-سخت-شدید-سنگین

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

پا بَد-بد قدم

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دستمالی-دست مالیدن

ختم شدن-پایان گرفتن

 

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

پا به رکاب-آماده ی رفتن

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

دال به دال-پشت سر هم

دنده کج-کج خلق-یکدنده

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

 

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

چینه کشی-شغل چینه کش

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

 

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری
پر و بال-امکان-فرصت

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

دسته جمعی-باهم-گروهی

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دک کردن-از سر وا کردن

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

زیر شلواری-زیر جامه

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پشته کردن-روی هم انباشتن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

ته نشین شدن-رسوب کردن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خودفروش-فاحشه-خائن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

بالا تنه-از کمر به بالای بدن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دور دست-جایی دور

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آب تاختن(پیشاب کردن)

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
بنا-قرار

خیک محمد-آدم چاق و فربه

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

دلسردی-ناامیدی-یاس

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

داش-لوطی-مشدی

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

دو شاخ-دارای دو شقه

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

چاشته بندی-ته بندی

برزخ شدن-ناراحت شدن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

ترید- تلیت

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

درب و داغان شدن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

چار راه-محل تقاطع دو راه

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

دیم کاری-کشاورزی دیم

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

پیشاب-ادرار

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

اله و بله(چنین و چنان)

چرند گو-یاوه گو

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

حبه کردن-دانه دانه کردن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

 

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

خبرکش-سخن چین

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

بند-ریسمان-طناب-رشته

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

حاجیت-بنده

 

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

خیار چنبر-نوعی خیار

انداختنی-جنس نامرغوب

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

پشه کوره-پشه ی ریز

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

فرسوده و خراب شدن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

به حساب-مثلا-یعنی

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

روی چشم-اطاعت می شود !

چرکوندی-لکه دار کثیف

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

بدلی-تقلبی-جنس بد

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

دیر فهم-کند ذهن-کودن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

 

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند

جیک-صدا-آواز

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

اهل آن کار (کار بد)

بچگی کردن-بیخردانه

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

تپه گذاشتن-بول کردن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

 
 

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

پیشت-آوازی برای راندن گربه

پا خوردن-فریب خوردن

 

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

خبر-گزارش رویداد

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

رفتگار-رفتنی-مردنی

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

ذلیل‌شده

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

اُق زدن-بالا آوردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

بدک-نه چندان بد

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

خانه یکی-صمیمی و یکدل

تنگ کلاغ پر-نزدیکی های صبح

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

پُخت-هر نوبت از پختن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

جسته دوزی-نوعی دوختن

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

دلقک-شخص مسخره

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جا ماندن-فراموش شدن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

زردنبو-زردمبو

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

 

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

دهن بسته-حیوان

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن