لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 192

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

چوروک خوردن-چین برداشتن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

دولت منزل-دولت سرا

 

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خدا به همراه-خدا خافظ

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

تیر کردن-نشان کردن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 
 

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

اُرد-درخواست-سفارش-دستور

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

برده خورده-ملاحظه-پروا

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

به باد دادن- باد دادن

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

دندان عاریه-دندان مصنوعی

درز گرفته-کوتاه کرده

چشم و چار-چشم-دید-بینایی
پس رفتن-عقب رفتن
تند نویسی-سریع نویسی

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

جبهه-میدان جنگ

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

ته ریش-ریش اندک

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
اَتَر زدن-فال بد زدن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

چین و خم-پیچ و تاب

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

افتادن بچه-سقط شدن جنین

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

حُقه-زرنگ و ناقلا

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

چاشته بندی-ته بندی

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند

چله نشینی-خانه نشینی

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

دله بازی-رفتار آدم دله

رشته فرنگی-ماکارونی

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

جگر-عزیز-عزیز دلم

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند

خر آوردن-بدبخت شدن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

دوبل-دو برابر

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

 

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

تخته پاک کن-چیزی که با آن تخته سیاه را در کلاس پاک می کنند

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

زَوال-مست مست-لول

جای پا-اثر-نشانه-رد

از ته دل(از سر صدق و صفا)

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

آبِ کبود(آسمان)

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

آبِ خشک-آب بسته

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره
زبان کوچکه-زبان کوچک

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

بالا آوردن-استفراغ کردن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

 
اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

خشکه بار-نگا. خشکبار

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آتش بی‌باد(ظلم، می)

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

چاک زدن-نگا. چاک دادن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

 

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

آتشی-تندخو-زودخشم

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

راست راستی-حقیقتن-واقعن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

 

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

خدا-بسیار زیاد-فراوان

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

چهار دستی-فراوانی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

دیگ به سر-لو لو

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دو پا-انسان

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

افتاده(فروتن، متواضع)

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

 

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

 

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

ابرو انداختن-ابرو آمدن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

تپلی-گرد و چاق

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

فرسوده و خراب شدن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

دست پیش-گدا
 

پَلِه-پول

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

پروار-فربه-چاق

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

بد قدم-نامبارک-بد شگون
اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

 

بچگی کردن-بیخردانه

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
راه راه-دارای خطوط موازی
باخت-آنچه باخته باشند-زیان

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

 

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

جگری-به رنگ جگر

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

از سر نو-دوباره

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

اجباری(خدمت سربازی)

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

چغل خوری-سخن چینی

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)
بی در رو-بن بست
چرند گو-یاوه گو

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

بغداد خراب-شکم گرسنه

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

چل ستون-شبستان مسجد

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

 

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

دَم باز-چاپلوس-متملق

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

بیخ خِر-بیخ گلو

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

 

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

 

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

دار کشیدن-دار زدن

ریز-خرد-کوچک

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

تشریف داشتن-حضور داشتن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دست و بال-دور و بر-اطراف

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

خشکه بار-نگا. خشکبار

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

چله نشینی-خانه نشینی

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

آتشِ بسته-طلا

چرکوندی-لکه دار کثیف

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چول کردن-شرمنده کردن

نوشته دیگر :   قطعات یدکی و تعمیرات جرثقیل سقفی

پارو-زن پیر

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

پیسی-بد رفتاری-آزار

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

 
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

 

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

ریزه میزه-ریزه پیزه

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

پیاله زدن-می نوشیدن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)
زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

 

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

چُل کلید-جام درویشان

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

رشته فرنگی-ماکارونی

افتاده(فروتن، متواضع)

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

ددر رفتن-بیرون رفتن

اهل دود(سیگاری)

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
 

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

برخورد-بهم خوردن-تصادف

چَخ چَخ-عیش و عشرت

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

پر افاده-متکبر-مغرور

ژوری-هیئت داوران

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

جوشی شدن-عصبانی شدن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

درد گرفتن دل از اسهال

خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

چپو شدن-غارت شدن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

پُک زدن-هر بار کشیدن سیکار و چپق و از این قبیل با نفس عمیق

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

آدم ثانی-حضرت نوح

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

 

برزخ شدن-ناراحت شدن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

جز زدن-ناله و زاری کردن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
جبهه-میدان جنگ

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

ار زبان کسی(از قول کسی)

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

از زبان افتادن(لال شدن)

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

 

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

رو شور-سفیداب

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

خم گرفتن-فنی از کشتی

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

پاشنه بخواب-کفش راحتی
خوشگلک-با خوشگلی اندک

پابوسی-زیارت

 

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

رو به راه-آماده-مهیا-منظم

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

 

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

چِخی-سگ

چاقالو-چاق-فربه

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

 

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

خر آوردن-بدبخت شدن

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

خر زور-نیرومند-پرزور

 

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

 
زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

اُق زدن(بالا آوردن)

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

جیش-ادرار در زبان کودکان

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

آبِ سیاه(نیمه کوری)

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

جاری-زن برادر شوهر

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

 

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

چغاله بادام-بادام نارس

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دور و بر-اطراف-پیرامون

 

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

اَتَر زدن(فال بد زدن)

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خانم آوردن-پا اندازی کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

این سفر-این بار

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

رومیزی-منسوب به میز

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

پوشک-کهنه ی بچه

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

دست کج-نامطمئن-دزد

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

دزد و دغل-نادرست و مکار

چیز دار-ثروتمند

پشت-نسل-فرزندان

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
پی گرفتن-دنبال کردن کار

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

چله نشینی-خانه نشینی

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

بی معنی- بیخود

دسته جمعی-باهم-گروهی

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

چین چین-پر از چین

بی ریخت-زشت-بد ترکیب

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

جراندن-جر دادن-پاره کردن

 
تخت پایی-صاف بودن کف پا

حهاز-کشتی بزرگ

بچه ی-اهل ِ

ذِله کردن-ذله آوردن
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

خشخاشی-نان خشخاش زده

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

زبان تر کردن-سخن گفتن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

دیر فهم-کند ذهن-کودن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

چوب خوردن-تنبیه شدن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

 

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

آتشِ بسته(طلا)

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

 

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

بده اون دستت-آی زکی !

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

آبِ دندان(حریف ساده)

پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه

جامغولک-حقه-حیله